شعله ها بر چهره ام با خنده جا انداختند دخترت را کعب نی ها از صدا انداختند بر نمی خیزم به پای تو، دلیلش را نپرس چند جا، پای مرا با کینه جا انداختند جای موهای سرم می سوخت اما شامیان سنگ و آتش بر سرم جای دوا انداختند بر غرور عمه ام برخورد وقتی دشمنان با تکبر پیش ما ظرف غذا انداختند خسته ام، سردرد دارم، پیکرم درهم شده بس که من را از بلندی، بی هوا انداختند گفته بودم چادرم نه... زیورم را می دهم از ,انداختند ...ادامه مطلب