معرفی کانال

متن مرتبط با «همان» در سایت معرفی کانال نوشته شده است

منم همان که به عصیان شکست پیمانش

  • منم همان که به عصیان، شکست پیمانشهمان که جهل، کشیده به سمت کفرانشامام عصر، منم بنده ای که یک عمر استفریب خورد و به پایان رسیده دورانشاز آسمان نگاهت، مرا گناه انداختکشید و برد در اعماق چاه خسرانشمرا نخواست کسی و نبود خواهانمخوشا کسی که تویی خواستار و خواهانشبیا و حال خوشی را که رفته از دستمبه یک دعای سحرگاه، بازگردانشرسید بعد فراقت، به وصل آغوشتهر آن که پای ولایت، گذشت از جانشطواف آخر نوکر، به دور شش گوشه استخوشا به روزیِ سیدرضی و رضوانشبه دل ولای علی هست و از ازل شده امبه اذن فاطمه از طیف ریزه خوارانشخدا کند که به یک گوشه چشمِ خود مادربه نوکران برساند نَمی از احسانشاگر شروع شود کارها به نام علیبه لطف حضرت زهرا خوش است پایانشچه منتی است به هر کس شده است فرزندشچه مادری است، همه مادران به قربانشروا نبود چنین، مادری حسینش را...به روی نیزه ببیند، شود پریشانشروا نبود که در ازدحام مجلس شاممیان طشت ببیند شکسته دندانش محمد جواد شیرازی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دل شده مهمان ابناء الحسن

  • دل شده مهمان أبناء الحسنجان ما قربان أبناء الحسنهمچنان بابای خود پر برکت استبخشش دستان أبناء الحسنبر خدا نزدیک تر شد هر که شدسائل احسان أبناء الحسننیست تنها در دل میدان حسیندارد او گردان أبناء الحسنبی زره در رزم رفتن بوده استمیوه ی ایمان أبناء الحسندست ها کوچک ولی دل ها بزرگلشگری حیران أبناء الحسنبهر جنگیدن مهیا قاسم استکار ازرق زاده ها با قاسم استبعد اکبر از همه سبقت گرفتبا چه زحمت از عمو نوبت گرفتتا بگیرد اذنِ میدان آنقدربوسه از دستان آن حضرت گرفتمرتضی پشتش فقط جوشن نداشتکیست او که بی زره رخصت گرفتبست سربند پدر را بر سرشتا که جسم تشنه اش قوت گرفتآن قدر مولا برایش گریه کردکربلا رنگ غم و غربت گرفتتیغ خود را چون حسن طوری کشیدابن سعد از دیدنش لکنت گرفتبود بین معرکه آن دلربابر لبش ذکر أنا ابن المجتبیساعتی طی شد، بلایش شد عظیمخون روان بود از تن إبن الکریمنجمه بین خیمه اش احساس کردمی وزد عطر حسن بین نسیمسنگ های تیز کاری کرد تابی رمق شد حال و روزش شد وخیمآن که آمد موی قاسم را کشیدشد به شمشیر عمو دستش دو نیمجام أحلی مِن عسل را سرکشیدزیر پا... از آن چگونه بگذریم؟!نعل ها بی وقفه با هم رد شدنداز روی جسم نحیفش، مستقیمامتحانی سخت را پس داد، وایبر رخش رد هلال افتاد، وایجسم قاسم بی رمق از جنگ بودمادرش در خیمه ها دلتنگ بودبی علی اکبر در این دنیا دگرزندگی کردن برایش ننگ بودخون چنان از زخم هایش می چکیدپیکرش چون لاله، خونین رنگ بوددر میان چهره ی إبن الحسنهم نشان از پا و هم از چنگ بودسینه ای که همچنان زهرا شکستحاصل یک جنگ تنگاتنگ بودهیچ جای سالمی در تن نداشتنقل دامادی او از سنگ بودبر روی دوش عمو او را ببینمی کشد انگار پایش بر زمین محمد جواد شیرازی بخوانید, ...ادامه مطلب

  • منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم

  • منم زهرا همان که از سوی حق کوثر آوردم سُروری بی بدل در خانه‌ی پیغمبر آوردم علی جان از سوی جنت به عشقت آمدم دنیا خودت گفتی برایت روزگاری دیگر آوردم قرارت بودم ای مولا، کنارت بودم ای دریا برایت لؤلؤ و مرجان، برایت گوهر آوردم زمان عقدمان یادت نمی آید که می گفتم: سپر را دادی و جایش حفاظی بهتر آوردم؟ گمان کردی که در سختی فراموشت کنم... هرگز برایت بین کوچه شاخه ای نیلوفر آوردم سر من را اگر بر زانویت افتاده می بینی پرم پر پر شده... جایش برای تو سر آوردم نه تنها چشم و پهلویم، نه تنها دست و بازویم برایت از سر مویم، هزارن لشگر آوردم به نفرین و به اشک و هر توانی داشت بازویم از آن مسجد به این خانه، تو را آخر سر آوردم بهارش را خزان کردم، نفاقش را عیان کردم همین که از خیالات خلیفه سر در آوردم نبین آشفته احوالم، بدان امروز خوشحالم تو را از کنج خانه ماندن و غربت در آوردم بزن بر موی خود شانه، برو مسجد بیا خانه برایت امنیت سرتاسرِ این معبر آوردم دلم می خواهد اشک از گونه ی مظلوم بردارم بیا که دست زخمی را سوی پلکِ تر آوردم پر از دلشوره ام امشب، برای دخترم زینب چرا که کار یک مادر برای دختر آورد, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها